سه توضیح :
1- اینکه در این حدیث فرخنده آمده است که «هر مسلمانی با شناخت وظیفه خود ، در برابر امام ،طعم شیرین ایمان خود را خواهد چشید ، و شکوه همه جاگیر اسلام را خواهد دید»،اشاره است به اهمیت رهبری ،هم در تربیت صحیح فرد، وهم رشد مکتبی اجتماع . فرد هنگامی یک مسلمان بصیر و یک مومن آگاه تواند بود ، و طعم شیرین ایمان آگاهانه خویش را خواهد چشید ، که تحت تربیت درست رهبر کامل قرار گیرد ، و درست تربیت شود . همچنین مکتب اسلام هنگامی همه جا گیر خواهد شد ،و شعاع شکوهمند آن گسترش خواهد یافت ، که رهبریی کامل و عادل ، و آگاه وخالص ،در راس باشد ،یعنی :
همان امامت حقه ،جهانگیر شدن اسلام ،در پرتوامامت خواهد بود و بس .
2- اینکه در بخش آخر حدیث – از آنچه در اینجا نقل شد – آمده است که « اعمال بندگان خدا پذیرفته نمی شود مگر با معرفت امام » ،این معرفت همان معرفت « واجب حق الامام » است ، که درآغاز حدیث نیز ذکر شد :« فمن عرف من امه محمد(ص) واجب حق امامه».وشناختن حق واجب امام ،شناختن وظیفه ای است که هر مسلمان در برابر امام دارد و آن وظیفه ، شناختن خط امامت است و قرار گرفتن درآن خط ،وتلاش کردن بر طبق موازین آن خط ، و آن هدایت و آن تعلیم .دین خدا این است .وعمل صالح ،عملی است که بر طبق میزان دین انجام پذیرد . و میزان دین امام است . در غیر این صورت ،اعمال ،یک سلسله حرکات و سکنات و یک رشته زحمتها و کوششهایی است که ربطی به جریان کلی هدایت پیدا نمی کند و با « میزان الاهی » منطبق نمی گردد. از این روست که مقبول واقع نمی شود . زیرا شخص عامل ، در صورتی که پیرو دقیق خط الاهی امامت نباشد ، آنچه را خواسته اند نکرده است ، بلکه آنچه را خود خواسته یا جریانها و مسلکها ...به اوالقاء کرده اند ، انجام داده است . و آنچه مقبول است عمل صالح است ، و صالح بودن عمل ،علاوه بر صحیح بودن ظواهر آن ، به جوهر داشتن آن است . و جوهر عمل ، انطباق عمل است با میزان الاهی وامام ،میزان اعمال است .
برای روشنتر شدن این موضوع و نزدیک شدن آن به اذهان ، مثالی می آوریم : فرض کنید کسی عضو حزبی است . این شخص باید کارها و فعالیتهای خویش را ، طبق دستورات و برنامه ریزیها و خط دادنها حزب و رهبران حزب انجام دهد .در غیر این صورت ،کارها وفعالیتها او در ارتباط با حزب ،ارزشی ندارد. انسان مومن وارد حزب خدا می شود. این است که باید اعمال او بر طبق خط حزب خدایی وبر طبق دستور رهبران الاهی باشد ، تا ارزش داشته باشد ، و در جهتی که باید قرار گیرد ، وقبول شود ،وموجب حرکت اوبه سوی خدا وقرب او به خدا گردد.
3- اینکه در حدیث شریف آمده است که « لاینال ما عندالله الا بجهه اسبابه » هر چه از خدا برسد به سبب امام می رسد ، اشاره بلکه تصریح است به واسطه بودن امام در همه فیوضات الاهی ،فیض وجود ، فیض بقا ، فیض نعمت، و فیض هدایت ، همه وهمه.ما در گذشته ،درباره « وساطت در فیض » مطالبی گفتیم . این برداشتها و تلقیها ،بر پایه معارف حقه قرآن و حدیث است . این جمله حدیث ، موید آن مطالب است . و تعبیر « بجه اسبابه »، اشاره به قلمرو وسیع و کائناتی نفوذ و سببیت امام است ، و تصرف امام در سراسر جهان اسباب است .