1- طلب خورشید
آهنگ خاوران می کنیم، و به سوی چشمه خورشید می شتابیم ......
به خاوران تابناک فروغ ازلی هدایت چشم می دوزیم، و به آهنگ فرارسیدن طلایع روزهای نورانی، خویشتن سرشار می سازیم .
از سر امواج مواج اثیر سپیده دمان می گذریم، و جان خود را بالمعات آن خورشید روشناییها و تابشها، روشن می داریم ......
دل را از پرتوتولای آن مهر درخشان می آفروزیم، و دست طلب به سوی آفاق هستیها دراز می کنیم، و آن جان جانها را می طلبیم ......
از مفازه های تاریک می هراسیم، و از وادیهای ظلمت می گریزیم و دل به طلب نور می سپاریم ......
درخششهای فجر امید را مشعل راه می کنیم، و به آفاق نور بار مطلع انوار خیره می شویم ....
.... وبدینگونه می رویم تا گاهی در راه خورشید شناسان خورشید طلب بنهیم، و تا خاک راه خورشید طلبان خورشید شناس را توتیای چشم کنیم .....
ای فروغ هدایت، بتاب !
و ای خورشید جهانها، برآی !
ای روشنگر هستی، بیفروز !
و ای راز بزرگ تجلی، چهره بنمای !
ای کعبة مقصود، نمایان شو !
و ای قبله موعود،عیان گرد!
ای مشعل علم، روشنی بخش !
و ای مربی عقل، آگاهی ده !
ای حامل قرآن، بیا !
و ای صاحب شمشیر، بخیز !
ای امید رهایی، بشتاب !
و ای پناه همگان، فرا رس !
ای ذخیره الاهی، به در آی !
و ای عصمت نا متناهی ،بخروش!
ای شفای دردها،بهبودی بخش !
و ای نجات جانها ،حیات آفرین !
ای سر عظیم ،بخوان!
وای اسم اعظم، بدم!
ای کشتی نجات، به سوی ما آی !....
و ای ساحل رستگاری، پیدا شو !
بیا و مشتاقان مهجور را دریاب، و شیفتگان بیتاب را آرامش بخش ! ما کوله بار دل تاریک بر دوش نهاده در این هامون بیکران راه می سپاریم ،و تو را و نشان سر منزل تو را می جوییم...
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
ای خورشید، از تابیدن دریغ مورز !
ای کانون نور، از پرتو افشانی سر مپیچ !
و ای مایه حیات ما را، از اقیانوس بیکران حیات که در اختیار تو است، قطره ای بنوشان !
بر ما احسان کن، که خدا احسان کنندگان را دوست می دارد .
ای عزیز مصر وجود !